بخشش

  


بخشش، معجزه‌ای است که معدودی از ما قادریم آن را تجربه کنیم. ظاهرا هیچ کس با استعداد ذاتی برای بخشیدن به دنیا نمی‌آید و هرگز نمی‌توان فشاری را که بخشیدن بر شانه یک انسان عادی می‌گذارد، دست کم گرفت. وقتی احساس می‌کنیم کسی عمیقا آزارمان داده است به این مرحله دشوار می‌رسیم که آیا باید بگذاریم این رنج روی دلمان سنگینی کند و همه شادمانی‌مان را با خود ببرد یا باید از معجزه بخشش برای درمان زخم‌هایی که استحقاق آنها را نداشته‌ایم، استفاده کنیم؟

________________

خدایا خیلی سخته ولی به خاطر تو و برای تو باشه ،هر جور تو بخوای !

یا حق .

خاصیت شهر

گاهی که انسان برمیگردد و به کارهای چند روز اخیرش فکر می کند تنها کاری که می تواند بکند این است که حسرت بخورد و پشیمانی بکشد ...
حسرت اینکه ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها به سرعت در حال گذرند و این انسان غرق در دنیا و مادیات آن...
به راستی شهر خاصیت عجیبی دارد.خاصیتی شبیه اینکه انسان را موذیانه در درون خودش حل می کند و گاهی آدم یادش می رود این جمله ی بزرگ که "هرگز جز برای خدا کاری نکن"...* و به خودش میاید و میبیند که کار را به خاطر همه چیز انجام داده است جز برای خدا ...
خاصیتی مثل اینکه آنقدر در رفتن و آمدن های روزمره و خط واحد و تاکسی و دیرنرسیدن ها و کارهای اداری و درس ها و سلام و احوالپرسی ها و غیره و غیره غرقت می کند این شهر که وقتی بعد از یک بدو بدوی حسابی خودت را به زور به رکعت آخر نماز جماعت می رسانی،تازه یادت می افتد:اِ ! سلام خدا جون!خوبی؟...

 
                 

همیشه این دعای بزرگترها را در حق جوان ها خیلی دوست داشته ام : "خدایا،جوانان ما را از شر زمانه مصون بدار ... "
آری،خدایا ما را،همه ی ما را، از شر این زمانه که بی رحمانه خدا را از دلمان می برد مصون بدار ... خدایا!مواظب دلمان باش ... خدایا ...

*شهید سید مرتضی آوینی : هرگز جز برای خدا کاری نکن ...




(پی نوشت : این مطلب از دست نوشته های خواهرم میناست)

در خوشبختی همیشه باز است ...

هنگامي که دري از خوشبختي به روي ما بسته مي شود ،
دري ديگر باز مي شود،
ولي ما اغلب چنان به در بسته چشم مي دوزيم که درهاي باز را نمي بينيم...

(هلن کلر )

 

 

آزمایش الهی

دلگیر مباش ...

دلت که گیر باشد رها نمی شوی!

خداوند ، بندگان خود را با آنچه به آن دل بسته اند می آزماید ...

 

پاسخ دکتر حسابی به یکی از دانشجویانش

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت:
"شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید.
من که نمی خواهم موشک هوا کنم،می خواهم در روستایمان معلم شوم."
دکتر جواب داد:
"تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول،ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند! "

                                             

مرد 7 ساله

تند تند قدم ميزدم عجله داشتم.
يکدفعه پايم به چيزي‌گير کرد با خودم مي‌گفتم خدا کند کفشم کثيف نشده باشد.
نگاهم به زمين دوخته شد.
زيرپايم چند بسته دستمال کاغذي جيبي بود که من مشغول له کردن‌شان بودم و کودکي کنار دستمال کاغذي‌ها نشسته بود.
دستگيرم شد که اي واي مغازه کوچولو اين کودک بهم ريختم .
سريع خم شدم و بدون اينکه نگاهش کنم شروع کردم به مرتب کردن دستمال‌ها.
دستم را گرفت و گفت نمي‌خواهد دست نزن. مگه عجله نداشتي؟ برو خودم درستش مي‌کنم.
رنگش زرد بود ولاغراندام، ‌گويي ضعف داشت.
گفتم اين موقع صبح اينجا چه مي‌کني؟ با غروري گفت.کار مي‌کنم.
مانده بودم چه بگويم... نگاهش کردم و گفتم خب خسارت من چقد ميشه؟
گفت خسارت؟! شما که خسارتي نزدي هر روز10 نفر مثل شما همين‌جوري بساط من را له مي‌کنند و مي‌روند.
همه دستمال‌هاش را خريدم و پرسيدم: صبحانه خورده‌اي؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت. مگه نمي‌دانيد؟ماه رمضونه!؟...
 
 
برگرفته از وبلاگ سپیدار

شهر در امن و امان است!

تو وبگردی های شبانه ام این مطلب رو دیدم...


شهر در امن و امان است!!

ما، رای میدیم!!!

شما فقط آسوده بخوابید...

بدون شرح.....




من يک دختـــــــر ايــــرانـــيـــــم /

بــــــــدان "حــــــواي" کسي نـــــمي شــوم که به "هــــــواي" ديگري برود /

تنهاييم را با کسي قسمت نـــمي کنم که روزي تنهايم بگذارد /

روح خـــداست که در مــــــن دميـــده شده و "احســـــاس" نام گرفته ؛

ارزان نمي فروشمش /

دستــــــهايم بــاليـــن کـــودک فـــردايـــم خـــواهـــد شــــد /

بـــي حـــرمتـــش نمي کنم و به هــر کس نمي سپارمش ...


بدون شرح....


خیلی‌ها ظاهرتون رو می‌بینن و قضاوت می‌کنن، 

ولی عده کمی هستند كه واقعا شما رو مي‌شناسند.

 


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


 

به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید :

1- چهره،

 

2- والدین(پدرومادر) ،

 

3- زادگاه


چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.

 

 

 

 

بدون شرح

سه عکس پر معنی که البته هیچ ارتباطی هم با هم ندارن !

 

-------------------------------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------------------------------

بن بست

به کوچه ای وارد می شدم که پیرمردی از آن خارج می شد.
پیرمرد گفت: نرو ، بن بست است
گوش نکردم و رفتم ،
بن بست بود ،
برگشتم ،
به سر کوچه که رسیدم پیر شده بودم ...

 

دعا

بنده ای خدا را گفت:

اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟

خدا گفت:

شاید نوشته باشم هر چه دعا کند ...

        

پیام نوروزی

دوباره و دوباره

در تکراری زیبا

پیام هر ساله نوروز را باز می خوانیم :

( نو شدن روز و روزگار

از سخت ترین: یخ و سرما

تا زیباترین: آب و سرسبزی

 
در اندک زمانی باورنکردنی
... )

با تکیه بر آرزوها و اراده های زیبا و محکم،

سهم خویش در این نو شدن را ، به راستی و تمام و کمال برعهده داریم و

از ثمرات کشته های بهاری خویش ،
در تابستانی که همین نزدیکی است ،
برخوردار می شویم.

جهانی بهتر از پیش می سازیم،

دانش و ثروت و قدرت را به رسمی کهن ز راهی نو دوباره می سازیم و هدیه می کنیم،

باشد که این بار ، امانت داران راستی پیشه کنند

و قدردان زحمت مردمان زمانه خویش باشند.

آرزوهای خویش را با عمل آگاهانه ، به صحنه می کشیم

 و رسیدن به آن ها را در تک تک لحظاتمان تجربه کنیم.

گذشته و حال و آینده

از آن ما بوده است و هست و خواهد بود.

بخواهیم آنچه را می خواهیم ...


منبع

کاریکلماتور

- تجربه نامی است که انسان روی اشتباهاتش میگذارد.

- وقتی گفتم حرف دلت را بزن گفت گرسنه ام!

- من با رویا زندگی میکنم و رویا با دیگری.

- کلاغ پر ، گنجشک پر ، کبوتر آزادی پر پر ...

- هرچه شیشه عینکتون رو تمیزتر کنید دنیا را کثیف تر میبینید.

- حتی موهایم هم میداند که پایان شب سیه سپید است.

- بعضی های به پای هم پیر میشنود بعضی به دست هم!

- همه انسانها شاعرند چرا که روزی غزل خداحافظی را میخوانند.

- از نظر هندوانه تمام انسانها چاقوکش هستند!

- کسی که در ساحل ارزوها گام بر میدارد بالاخره در دریای رویا غرق میشود.

- بعضی ها با اینکه خیاط نیستند اما خوب وصله هایی به آدم میچسبانند.

- همیشه درست میگویم اما نمیدانم چرا حق با دیگران است!

چند عکس پرسپکتیو زیبا

 

 

 

 

 

 

 

برگرفته از : مجله اینترنتی برترین ها

چهار فصل

تصاویری از یک نما در چهار فصل :

بهار:



تابستان:

پاییز:

زمستان:

انیمیشن جالب

دو تا انیمشین جالب و بامزه :

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups

بانکهای ایران له یا علیه مردم؟

ربا مفهوم آشنایی در شرع و فقه اسلامی است و البته در قوانین کشور نیز مواد قانونی برای آن در نظر گرفته و در واقع جرم به شمار می آید. هنوز بسیاری در کشور ما هستند که هنگامی که بخواهند از کسی پول دریافت کنند یا حتی پول دهند و بحث سود در میان باشد دست و دلشان می لرزد که مبادا نزول می گیرم یا نزول میدهم و به قول معروف این پولها حلال نیست.

سالهاست در کشوری که قرار بوده اقتصاد آن اقتصاد اسلامی و بانکداری آن نیز بانکداری بدون ربا باشد چگونه است مفهومی داریم که بسیار شبیه ربا هست اما ربا نیست! و اصولا اگر قرار هست که آنچه که توسط بانکها از سالها قبل صورت گرفته ربا نباشد پس دیگر این بحث بانکداری بدون ربا با چه هدفی مطرح شده است؟ توجیه این است که سود بانکی به نوعی در نتیجه مضاریه با مشارکت در سود است و البته در شرایطی میتواند منطقی باشد مثلا اگر شما 100 تومان به حساب سپرده کوتاه مدت با بلند مدت خود در بانک واریز میکنید بانک اگرچه درصد سود مشخصی را به حساب شما هر ماه واریز میکند اما در واقع تنها همان 100 تومان را به شما بدهکار است. اما لحظه ای صبر کنید آیا اگر همین شکل مشارکت برعکس شود یعنی شما پولی از بانک بگیرید نیز صادق خواهد بود؟ مثلا اگر شما 18 میلیون تومان از بانک بگیرید میتواند با پرداخت همان 18 میلیون و حتی کارمزد آن بدهی خود را تسویه کنید؟ نگاهی به اسناد وام نشان میدهد که شما در واقع شما در پرداخت نهایی بانک مبلغ بیشتری بدهکار هستید( در واقع مشابه نزول شما از همان ابتدا بیش از آنچه دریافت کردید بایستی پرداخت کنید) و البته مشارکت در معامله و سرمایه گذاری هم نیست چرا که  شاید مثل  خرید خودرو دیگر سود مشخصی وجود نداشته باشد که بخواهیم وام دهنده را در آن شریک کنیم. همچنین اگر این سود بانکی ربا نیست پس اینهایی که در بازار پولی را با مبلغ مشخصی سود به دیگران میدهند  نیز در واقع ربا نداده اند و به نوعی در سود مشارکت کرده اند. در واقع اگر قرار باشد سود بانکی (بخصوص هنگامیکه بانک وام میدهد) را توجیه کنیم عملا هر آنچه ربا یا مشابه ربا نیز هست نیز توجیه پذیر است.

بحث مهم دیگر این است که بانکها چه نقشی برای مردم دارند؟ آیا آنها مشتاق خدمت به مردم هستند؟ این ولع بانکها (بخصوص بانکهای خصوصی) در جذب سرمایه و گرفتن ساختمانها و راه اندازی شعب خود در گرانترین مناطق و تقاطعهای شهر برای خدمت به مردم است؟  حال بانکها با جذب میلیاردها تومان سرمایه مردم چه خدمتی به مردم می کنند؟ خب احتمال یکی از بزرگترین خدمات ایشان این هست که بخش بزرگی از پول مردم را در حسابهای قرض الحسنه یا سپرده گذاری کوتاه مدت دریافت میکنند و هنگام پرداخت همین پول به مردم دیگر گاهی سودی سه برابر از آنچه پرداخت میکنند دریافت میکنند( در مورد پول فرض الحسنه که اصولا سودی پرداخت نمیکنند). حتی در در مورد سود سپرده گذاری بلند مدت نیز تفاوت میزان سود پرداختی به سپرده گذار و سود دریافتی از وام گیرنده گاهی برابر کل سود پرداختی یا دریافتی بانکها در آمریکای شمالی است.
این بانکها با پول مردم چی می کنند؟ بانکها بزرگترین بازیگران بورس هستند و با خرید و فروش سهام و به معنای واقعی کلمه دلال بازی سهام سود کسب میکنند. یا مثلا موردی که همین دو ماه اخیر اتفاق افتاد و یکی از بانکها میلیونها تومان یا بهتر بگویم چند میلیارد تومان سکه و ارز خرید تا در بازار داغ سکه و ارز شریک شوند و البته تردیدی نیست که چنین معامله ای نه تنها خدمتی به جامعه نخواهد کرد بلکه شاید تاثیر منفی در اقتصاد و بازار داشته باشد. یا چند سال پیش بانک دیگری در بازار داغ مسکن وارد شد و با مدد میلیاردها تومان سرمایه خود وارد بازار مسکن شده و با خرید آپارتمان و... عملا خود یکی از عوامل گرانی مسکن شد. یا در شکلی دیگر بانکها به جای پرداخت وام خرید خودرو ترجیح دادند که شرکتهای لیزینگ خودرو راه اندازی کنند و با سود بیشتری(بیشتر از سود دریافتی از وام خرید خودرو) خودرو بفروشند. همین قضیه اختلاس اخیر اگرچه بسیاری مدیر یک شرکت یا مدیر یک بانک را مقصر دانستند اما با توجه به تعداد بانکهایی که اقدام به تنزیل کردند مقصر بزرگ و اصلی سیستم بانکداری کشور است آنها به راحتی سند مالی بانک دیگری را که اصولا کاربردش چیز دیگری است را  با قیمت پایین تر خریدند( به واژه تنزیل و شباهت آن به نزول  دقت کنید) و اینکار نه تنها خدمت مالی و اقتصادی به جامعه نبوده بلکه عملا باعث ضرر اقتصادی نیز شده است.
بانکهای ایرانی (بخصوص بانکهای دولتی) بخش بزرگی از تبلیغات خود را صرف حساب قرض الحسنه کرده و با انواع و اقسام جوایز سعی در جذب مشتریان اینگونه حسابها دارند به شکلی گویی تبلیغ لوتاری است. آنها مردم را دعوت به حساب قرض الحسنه میکنند چرا که لازم نیست هیچ سودی پرداخت کنند و با وجود تورم بالا در کشور مشتریان علاوه بر  آنکه سودی دریافت نمیکند بلکه از ارزش پولشان نیز کاسته شده است و  جالب است که تقریبا هیچ بانکی به مشتریان وام قرض الحسنه نمی دهد! بررسی کلی عملکرد بانکها نشان از آن دارد که در کل بانکها بخش محدودی از سرمایه و سپرده مردم را صرف پرداخت وام به خود مردم کرده اند.

اگرچه بانک و بانکداری خدمتی اقتصادی و جزو لاینفک از فعالیت اقتصادی جامعه امروزی است اما شاید وقت آن رسیده است که از خود بپرسیم آیا عملکرد امروز بانکهای ایرانی در جهت منفعت جامعه است؟

دست نوشت علیرضا شیرازی

                                  


چه كسي به سرهنگ شليك كرد؟

                                     

عكس يادگاري با جسد قذافي

نحوه کشته شدن قذافی از هر نظر قابل تامل  بود.چه اگر صرفا به او به عنوان یک جعبه سیاه نگاه می شد که اصلی ترین منبع  اسرارربایش امام موسی صدر باشد،چه اگر درباره رازهای مگوی ارتباطات چند جانبه غرب دست به افشاگری می زد که تونی بلر و سارکوزی و اوباما و برلوسکونی زیر همان چادر معروفش با اوگپ زدند و قراردهای عجیبی رقم زدند و این نخست وزیر ایتالیا حتی بر دستان سرهنگ بوسه زد و تا مدتها فخر تبلیغات پوپولیستی کلنل قذافی شد.

به تجربه  در این دو ماه دیدم مدیریت لیبیایی ها بر هیجاناتشان قوی تراز سایر اعراب بود و مثلا قابل مقایسه باعراقی ها نیست.اصلا بعید نیست سالها بعدمعلوم شود کسی که گلوله را بر پیشانی سرهنگ شلیک کرد نفوذی سرویس های جاسوسی ای بوده که نمی خواستند در دادگاهی صالح، معلوم شود امام موسی صدر قربانی یک بده بستان امنیتی با اسراییلی ها شد.مخالف برجسته سرهنگ را آنها ترور کردند و در عوض معمر قذافی نیز طرح شومی را برای امام موسی صدر پیاده کرد که بنیاد های شیعی ای که بنا نهاد عذاب صهیونیست هاست .

این بحث مبادله را یک مقام عالی رتبه شورای انتقالی لیبی در لابی هتل  المهاری برای ما تشریح کرد.

نکته دردناک ماجرا اما نحوه کشتن سرهنگ قذافی بود.بعید است این نقل قول انقلابیون لیبیایی واقعیت داشته باشد که وقتی معمر سوار آمبولانس شد طرفدارانش با انقلابیون درگیر شدند و گلوله ای در این میان کار سرهنگ را تمام کرد.تصاویر که این را نمی گوید.

نحوه برخورد با یک اسیرزخمی،در آیین مسلمانی این نیست.در آیین انسانی این نیست.

گرچه لیبیایی ها دل خونی از خشونت های قذافی داشتند،اما خود با خشونتی عجیب،بر خلاف تمام آن قراردادهای نوشته و نانوشته مرسوم برخورد کردند.کسی که باد می کارد،طوفان درو می کند.از این پس باید منتظر بود حامیان قذافی نیز در پی جبران برآیند.این همان چیزیست که ناتو در لیبی می خواهد.

پ.ن ۱ :تحليل كامران نجف زاده در وبلاگ شخصيش

                             

پ.ن۲ : از آقای بهجت در مورد امام موسی صدر سؤال کردند و ایشان تأکید کردند که امام موسی صدر زنده است و حوادثی در آینده رخ خواهد داد و ایشان باز خواهد گشت و این جمله را گفتند که ایشان ذخیرۀ الهی است و خداوند خواسته‌اند که ایشان را ذخیره کنند تا زمانی برگردند و نقش مهمی در رابطه با قضایای جهان اسلام ایفا کنند.

كارت هاي شارژ تلفن سرطان زا هستند.

طبق آخرین یافته موسسه پزشکی آمریکا نوع سرطان جدید پوستی کشف شده است که عامل محرک و ایجاد کننده آن توسط اکسید نیترو سیلورایجاد می شود
هنگامیکه کارتهای شارژ تلفن همراه را خریداری میکنید، قسمتی را که باید با ناخن بخراشید محتوی این ماده بوده که سرطان زا اعلام شده است
لطفا خراشیدن را با پوست انگشتان یا ناخن انجام ندهيد.

                                                

دو عکس جالب

دو عکس جالب و بدون شرح :



دنیای زرد و سیاه !

وقتی دنیا سیاه و زرد باشه ...














ادامه نوشته

شگفتی های زیر دریاها

عکسهای جالبی از زیبایی های زیر آبهای دریا ، ببینید و لذت ببرید :
























میلاد حضرت علی و روز پدر مبارک

زد عشق تو خيمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علي و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما


ولادت باسعادت مولاي عاشقان، امير مؤمنان، علي عليه السلام، مبارک باد.



و اما ...
پدر جان ، ای تکیه گاه محکم من،
نگاه مهربان و صداي دلنشينت هميشه مرحم دل من است ...
با تمام وجود دوستت دارم...


روزت مبارک پدر عزیزم

چرا تعویق اجرای حکم؟!

به بهانه لغو و تاخیر اجرای حکم مجنون اسیدپاش
چشم هایی در انتظار
آمنه بهرامی که پس از گذشت حدود هفت سال در انتظار قصاص مجید موحدی عاشق پیشه اسید پاش بود، روز اجرای حکم با لغو آن روبرو شد و انتظار هفت ساله اش همچنان پابرجاماند.
گروه جامعه دی نا - علی جزایری


عدد هفت در بین ملل مختلف جهان از اهمیّت  خاصّی برخوردار است و هر ملّتی نگرش خاصّی به عدد هفت دارد. عدد هفت را می‌توان در ادیان و مذاهب مختلفه جهان و در تاریخ و هنر و طبیعت و بخصوص در ادبیّات فارسی و در تصوّف وعرفان و در گردش آسمان و ستارگان و دیگر موارد جستجو کرد و بررسی نمود.


عدد هفت از سه حرف ساخته شده است: حرف«ه»نشان از هستی می‌دهد و حرف«ف» نمودار فرسایش است و حرف «ت» تباهی و نابودی را می‌رساند.
عدد هفت خوش یمن و مقدس است، اما امروز این عدد برای آمنه پیغام خوشی به همراه ندارد و تنها یادآور این است که هفت سال پیش، عشق که مرهم و التیام بخش هر زخمی است ، برای او سرآغاز دردی به وسعت یک دنیا ندیدن شد.

چشمان آمنه، هفت سال است که آفتاب را ندیده است. چشمان آمنه هفت سال است صورت مهربان مادر، پدر و خواهر و برادر دلسوزش را ندیده است، چشمان آمنه هفت سال است که در تاریکی مطلق فقط کابوس آنروز سیاه را برایش به تصویر می کشد.
چشمان آمنه امروز من و ما را نمی بیند اما بهتر از هر کسی عمق فاجعه ایی به نام اسید پاشی را دیده و می بیند. چشمان آمنه امروز سندی بر استقلال هویتی است که روزی دست رد بر سینه ای زد که مدعی عشق بود و از عاشقی دم می زد.

چشمان آمنه امروز گویاترین زبان است برای شنیدن فریادی که می گوید به کدامین گناه حتی از دیدن خود محرومم؟
چشمان آمنه امروز یادآور فریادهای شکسته در گلوی مهناز، سارا، فریده و زنان دیگری است که در زیر پرچمی به نام عشق قربانی جانی صفتانی در لباس مجنون شدند.

هفت سال از آن روز سرد و سیاه در پارک رسالت گذشته است، از آن صورت مهربان و چشمان امیدوار به آینده آمنه، تنها دو حفره باقی مانده است که روزی چشمهایش در آن جا خوش کرده بودند و امروز جز قطره قطره اشک هایش که بر روی صورت پرزخمش می ریزد، توان کار دیگری ندارد.

                                    

خارجی – خیابان – روز

ساعت 16 عصر 10 آبان‌ سال 83 مأموران مرکز فوریت‌های پلیسی110 تهران بزرگ طی تماس شهروندان از یک مورد اسید پاشی با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل وقوع حادثه در خیابان رسالت و انجام تحقیقات اولیه دریافتند دختر جوانی به نام آمنه از سوی فردی مورد اسیدپاشی قرار گرفته است.
با انتقال آمنه به بیمارستان، تلاش پزشکان برای درمان وی آغاز شد اما زمانی که آمنه پس از انتقال به بیمارستان‌های رسالت و مطهری به بیمارستان لبافی‌نژاد منتقل شد پزشکان اعلام کردند که دیگر دیر شده و چشم چپ آمنه به واسطه غلظت اسید پاشیده شده کاملا از بین رفته است.

با طرح شکایت از سوی این دختر جوان تحقیقات آغاز و دستورات لازم برای دستگیری فرد اسیدپاش از سوی بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران صادر شد.
آمنه در جلسه طرح شکایتش اعلام کرد: چند ماه قبل وقتی در دانشکده‌ برق یکی از دانشگاه‌های سراسری تهران مشغول تحصیل بودم متوجه شدم که یکی از دانشجویان به اسم مجید به من علاقه‌مند شده است.

آمنه ادامه داد: پس از طرح این موضوع توسط این فرد چندین بار مادرش با منزل ما تماس گرفت اما مادر من به دلیل تفاوت‌ زیاد سنی، فرهنگی و خانوادگی، پاسخ منفی داد.
شاکی افزود: جواب خودم نیز منفی بود تا اینکه یکی از دوستانم پیشنهاد داد برای تمام کردن موضوع، یک بار رو در رو پاسخ قطعی خود را به او بدهم.
وی گفت: به همین دلیل یک روز که بعد از ایجاد مزاحمت‌های فراوان و تماس‌های گاه و بیگاه، مجید به محل کارم آمد، به او گفتم که با فردی عقد کرده‌ام و دیگر سراغ من را نگیرد.

مجید در مقابل این ادعای من خواست که از همسرم طلاق بگیرم و اظهار کرد که در صورت عدم جدایی از همسرم مرا خواهد کشت.
من تهدیدهای او را جدی گرفتم و همان روز به پلیس اطلاع دادم اما پلیس گفت تا زمانی که جرمی واقع نشده نمی‌توان وارد عمل شد و رسیدگی کرد.
آمنه ادامه داد: با گذشت 2 روز از این ماجرا عصر روز حادثه زمانی که از محل کارم خارج شدم ناگهان فردی مثل سایه از پشت به من نزدیک شد و بعد رو به رویم ایستاد، سپس ظرفی سرخ‌رنگ را جلو آورد و مایع به شدت سوزاننده‌ داخل آن را روی صورتم پاشید.

وی گفت: اول تصور کردم که آب‌جوش به صورتم ریخته شده است اما وقتی به چند بیمارستان مرا بردند، فهمیدم اسید بوده و همان ابتدا چشم چپم از بین رفت.
شاکی در ادامه شکایت خود، مدعی شد: پزشکان اقدام به تخلیه‌ چشم چپم کردند و گفتند که چشم راستم نیز در شرف نابینایی است. به همین دلیل پیشنهاد کردند که برای درمان به بارسلون بروم که آن زمان با 8 هزار یورو که بخشی از آن به صورت کمک از سوی دولت وقت به خانواده‌ام پرداخت شده بود، برای درمان به اسپانیا سفر کردم.
وی ادامه داد: در آنجا 17 بار مورد جراحی پلاستیک قرار گرفتم و چشم راستم نیز مورد درمان قرار گرفت اما پزشکان اعلام کردند که اثرات مخرب اسید تا 5 سال باقی می‌ماند و به همین دلیل یک شب وقتی در خانه بودم ناگهان متوجه شدم داخل حفره‌ چشم راستم چیزی وجود ندارد و به این ترتیب چشم دیگر خود را هم از دست دادم.

قصاص چشم در برابر چشم

پس از مجرم شناخته شدن مجید از سوی بازپرس جنایی تهران، پرونده با قرار کیفرخواست به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.
پنج قاضی شعبه 71 دادگاه کیفری با همفکری و مشورت و با استناد به مفاد موجود در پرونده برای مجید حکم قصاص هر دو چشم به شکلی که آمنه خواسته بود را صادر کردند.
این حکم به دیوان عالی کشور رفت و سرانجام قضات دیوان عالی کشور نیز حکم را تأیید کرد‌ند و پرونده برای اجرای حکم آماده بود.
در زمان تأیید حکم آمنه بار دیگر برای درمان به کشور اسپانیا سفر کرده بود اما به محض بازگشت از این کشور به دادسرای امور جنایی آمد و در حضور قاضی واحد اجرای احکام دادسرا درخواست اجرای حکم را ارائه داد.
سرانجام پس از گذشت مدت زمانی موانع اجرای حکم قصاص مجید برطرف شد و مقرر شد که شنبه 24 اردیبهشت حکم در بیمارستان دادگستری اجرا شود.

لغو حکم قصاص مجنون اسید پاش

شنبه 24 اردیبهشت ماه، آمنه که به همراه خانواده خود به محل اجرای حکم آمده بود با لغو اجرای حکم قصاص روبرو شد.
آمنه بهرامی شاکی و قربانی این پرونده پس از شنیدن این خبر با ناراحتی بیمارستان دادگستری را ترک کرد و در جمع خبرنگاران حاضر در بیمارستان دادگستری، از اعلام لغو اجرای حکم و قصاص ابراز ناراحتی کرد.
وی که از شنیدن این خبر متعجب شده بود علت لغو اجرای حکم را مصاحبه با BBC اعلام کرد و ازدحام مردم و خبرنگاران مقابل بیمارستان را مانع اجرای حکم دانست.
آمنه بهرامی در میان ازدحام خبرنگاران از به طول انجامیدن روند اجرای قصاص اظهار نارضایتی کرد.
مادر آمنه بهرامی نیز با ناراحتی و اظهارنارضایتی اعلام کرد به هیچ وجه رضایت نخواهد داد و این کار را برای این انجام خواهد داد که مایه عبرت دیگران شود و هیچ کس دختر یا پسر نتواند در خیابان به روی دیگری اسید بپاشد.
مادر آمنه خود و خانواده اش را سوخته گان این اتفاق و مصیبت دانست، و خود را دلسوز جامعه ای خواند که در صورت قصاص و نبخشیدن امیدوار به ندیدن اتفاقاتی از این دست خواهد بود.

قصاص، درسی برای عبرت

آمنه در مصاحبه با روزنامه جام جم قبل از تعیین زمان اجرای حکم گفته بود: «نزدیک به هفت سال است که آواره و سرگردان شده‌ام. در این سال‌ها فقط رنج کشیده و به خود گفته‌ام این امتحان الهی بوده‌است. باور کنید، هیچ‌کس نمی‌تواند کابوس‌های مرا حتی در ذهن خود تصور کند؛ پارچ قرمز اسیدی که به یک باره تمام وجودم را به آتش کشید.»
آمنه می‌گوید این حکم را برای جامعه می‌خواهد: «می‌خواهم اجرای حکم درس عبرتی باشد برای کسانی که ناجوانمردانه از اسید استفاده می‌کنند. وقتی حکم قصاص چشم‌های مجید صادر شد، به من گفتند بیا تا حکم را اجرا کنیم؛ اما من گفتم باید خبرنگارها هم باشند تا خبر این قصاص به گوش کسانی برسد که می‌خواهند با اسید، زندگی دیگران را تباه کنند.»

چشم در برابر چشم، خوب یا بد

در این بین برخی از قضات، روانشناسان، حقوقدانان و همچنین شهروندان نسبت به اجرای این حکم واکنش نشان دادند .
موافقان حکم قصاص چشم در برابر چشم معتقدند باید با مجازات در خور جرم موافق باشیم، شاید اگر ما هم مجازات‌های سنگین تری برای مجرمان داشتیم، میزان جنایت پایین می‌آمد و تا این حد با رواج این خشونت غیر قابل جبران مواجه نبودیم.
یکی از شهروندان موافق این نوع قصاص بر این باور است که باید به روی آن مرد اسید بپاشند، آمنه که پیش از اسید پاشی زیبا بوده، حالا تمام صورتش به هم ریخته است. آن مرد بیمار علاوه بر کور شدن، باید به زندان هم انداخته شود.»
شهروندی دیگر معتقد است هرشخصی که با دیگری چنین کاری کند، باید با مجازاتی مشابه روبرو شود. البته این مجازات سبب درمان قربانی نمی‌شود اما باعث می‌گردد دیگران دست به چنین کاری نزنند.
مخالفان این نوع قصاص نیز اعتقاد دارند اجرای این حکم مانعی در وقوع مجدد جرم اسید پاشی نخواهد داشت همچنان که درباره بسیاری از جرایم این اتفاق نیفتاده است.

بازتاب رسانه ‌ای و بین‌المللی

ماجرای اسیدپاشی، جریان مداوا، سیر قضایی پرونده و دادگاه مربوطه و بیش از همه حکم قصاص چشم در برابر چشم، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخل و خارج از کشور و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی داشت. بسیاری از رسانه‌های اینترنتی در مورد اینکه حکم دادگاه صحیح است و یا نقش بازدارنده دارد یا نه و اینکه آیا درست است قربانی خود و با دستان خود دست به عمل مشابه بزند و اینکه آیا او چنین خواهد کرد یا نه به گمانه‌زنی‌هایی پرداختند.

تاخیر اجرای حکم، رضایت یا عدم رضایت آمنه

با لغو اجرای حکم صفحه جدیدی در پرونده نخستین قصاص در کشور با اسید باز شده است، آمنه که این روزها حتی افرادی با پیشنهاد 500 میلیون تومانی از او خواسته اند تا تنها یک چشم مجید را کور کند، همچنان از موضع خود کوتاه نمی آید و اصرار به اسیدپاشی به هر دو چشم محکوم را دارد.
عده ای براین باورند که شاید مسوولان به دنبال این هستند که با طولانی تر کردن روند اجرای حکم حتی بیشتر از هفت سالی که گذشته است جلوی این قصاص را بگیرند، اما باید منتظر ماند و دید آیا با تمام این تاخیرها آمنه از حق خود می گذرد یا اینکه این حکم اجرا می شود؟

مطمئنا هیچ شخصی نمی تواند حتی لحظه ایی از زندگی تلخ آمنه و خانواده اش را لمس کند، شاید گاهی بعضی افراد منتظر رضایت آمنه باشند، اما در جواب آنان باید پرسید

اگر شما به جای آمنه بودید، چه می کردید؟


                                       

                          منبع : گروه خبری دی نا

پ.ن : لینک نامه ی تکان دهندی خواهر آمنه بهرامی قربانی اسید پاشی    

مادرم روزت مبارک

هر وقت به آغوشی نیاز داشتم دستهایت برایم گشوده بود ...
هر وقت به دوستی نیاز داشتم قلب تو مرا فهمید ...
هر وقت به درسی نیاز داشتم چشمان مهربان تو راهنمایم بودند ...
قدرت و عشق تو همیشه همراهم بوده و به من بالهایی برای پرواز بخشیده ...


                         مادر مهربانم روزت مبارک

             

یه اتفاق ساده اما جالب!!!!!

سلام دخترا جالب ترین ماجرایی که در این دو سال واستون اتفاق افتاده بنویسید (لطفا نظر بدید.)

عکسهای تاثیر گذار





سال نو مبارک

              سال نو بر همگی مبارک باد
    

جایی واسه بچه پولدارا!!

دانشگاه آزاد قزوین



تقدیم به محبت عزیز!!

محبت جان میشه خواهش کنم احساست رو بعد از عکس فوق واسمون توصیف کنی؟!!




پ.ن : و نظر شما در رابطه با زندگی آسانسور بازی؟!

پ.ن 2: به شخصه خودم آرزوی زندگی آسانسور بازی رو ندارم (نه اینکه دوست ندارم) اما زندگی معمولی رو بیشتر ترجیح میدم (در حد عموم جامعه).

این سه ترم که گذشت سختی های خاص خودش از نوع خوابگاهیش رو داشت ولی زندگی خوابگاهی برای شخصی مثل من زمان و مکان خوبی واسه پخته شدن و بزرگ شدنم بود. که خوشحالم تجربش کردم. تجربه های رو بدست آوردم که واقعا لازمه یک زندگی اجتماعی هست.

الان میبینم نقاط ضعف روحیم واقعا تقویت شدند . پخته شدن خودم رو با تمام وجود احساس میکنم البته میدونم که هنوز خیلی راه هست ... پس زنده باد زندگی خوابگاه خودمون.

پ.ن3: البته من مخالف رقابت بخش خصوصی با دولتی نیستم . خوبه که مسئولین دانشگاه های دولتی نیز این تصاویر رو ببینند.


دیدن تصاویر بعدی نیز خارج از لطف نیست.









و این عکس تخت من در خوابگاه حضرت زینب"س"

الان 5 روزه که ارم هستم و از همین جا به برو بچ زینب میگم سلام دخترا

خوش میگذره دخترا؟! چه خبر از خوابگاه



خداحافظ تخت من

خدابیامرزدت ! تخت خوبی بودی!

خداحافظ تخت من