دو تا رباعی
توسنگ شدی که شیشه باشم باتو
چون تیشه شدی که ریشه باشم باتو
باشد گل من! من آرزویم این است
هر جا بروی همیشه باشم با تو
... ..... ....
.... ..... ......
دادند به دست دیو افسارم را
کردند غذای مار افکارم را
عصریست عجیب و عشق با مرگ یکی ست
شلاق زدند دوستت دارم را ...
+ نوشته شده در جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۱ ساعت 16:38 توسط مینا
|
مامایی حس باشکوه ترین لحظه هاست،