تولد از نگاه دیگر

مثل صدای نوک زدن جوجه ای به پوسته اطراف خویش که نوید حیات می دهد.یعنی، اندکی صبر سحر نزدیک است.

گویا مقدمه حیات، شکستن است. شکستن فریادی در نای مادری درد آشنا یا شکستن پوسته ای فرا روی جوجه ای خرد و بی نوا!

تا اینجا همه چیز یکسان است. کودکی که راه هستی میگیرد و انسان می شود یا جوجه ای که رنگ حیات میگیرد و حیوان می شود.
اما این تازه آغاز کار است. هرچه می گذرد، شرایط متفاوت می شود.
از آن حیوان همان یک شکستن قشنگ است و بس ، اما انسان می تواند همچنان بشکند و این شکستن ها یکی زیباتر از دیگری جلوه کند
نظیر شکستن حصاری که پیرامون خویش کشیده است
...
بسیاری از اوقات ما پیرامون خویش حصاری کشیده ایم و نمی خواهیم قدمی از آن بیرون بگذاریم. در حالی که تا این حصار را نشکنیم امکان ندارد به آنچه میخواهیم، برسیم ...
منبع : کتاب می شکنم در شکن زلف یار- حسین سرو قامت
مامایی حس باشکوه ترین لحظه هاست،